DENIZDENIZ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

ღ¸.•*´¨` دنیز کوچولوی مامی ´¨`*•.¸ღ

خرید های مادر جون برا دنیز جونش

فندق مامان ،این  ست مسوااک ولباس  و دندونگیر رو مادر جون (مامان مامانی)وقتی شهر خودمون بودیم برات خریده بود ،دیدم خالی از لطف نیس اینجا بنویسم و از این طریق یه تشکر جانانه از بابت تمامی زحمات و مهربونیایی که کرده داشته باشیم مرســـــی مادر جـــــــوون دوستـــــــــت داریـــــــم خیلــــــی زیـــــــــاد           در ضمن دایی جونت که ماه منیر صدات میکنه برا گلدونش که شما باشی گوشواره طرح کفش دوزکی خریده که یادم رفته عکسشون رو بگیرم...اونم چشم ازشون عکش میگیرم ومیذارمشون دوست دارم پاره تنم   ...
9 خرداد 1393

مادرم،نازنینم، دوستت دارم

به نام هو تاریخ و زمان: یکشنبه روز مادر سال 93 (93/1/31) سلام قند عسلم اول از همه میخوام از خدای خوبم تشکر کنم که به من نعمت مادر داشتن و مادر بودنو چشوند. بعد از مامانم تشکر میکنم و هزاران بوسه به دستای مهربونش میزنم که به من نعمت حیات رو بخشید. و اما دخترم خیلی ازت ممنونم که با اومدنت به من حسی رو چشوندی که همتا نداره.     (آغوشم محل آرامش پرنسس کوچولوم) امسال خیلی سال خوبی برام بود.اولین سالی بود که یکی با عنوان فرزند روز مادر رو بهم تبریک گفت. البته تبریکی از نوع لبخند...قهقهه...گرفتن دستم با دستایِ کوچولوش... دخترم بودنت ارزشی دارد مثال نازدنی...بدان...
4 خرداد 1393

بابایی روزت مبارک

پدرم سلام.... دختر که باشی      نفس بابایی   عشق بابایی   زندگی بابایی   دردونه بابایی    لوس بابایی   حتی اگه بهت نگه. دستت رو میذاره روی چشماشو میگه : این تو هستی که به من  سوی دیدن میدی  خلاصه،دختر           یک کلام....                    عمر باباست......    عزیزم روزت مبارک ...
4 خرداد 1393

اولین مسافرت عید دنیزم

      سلام نینی خوشمل مامان   یه خبر خوب مامانی   بابایی گفت عزیز جون اینا عید رو نیستن و یا میرن تهران یا با زن دایی ایناش میرن مسافرت ،پس ما هم با خیال راحت میریم مسافرت ،قرار شده یا بریم طرف های جنوب و یا مشهد آخه نذر کرده بودم شما کوچولوی خوشملمو خدا سالم و سلامت بهم بده تا بغلت کنم و عطر تنت رو بو بکشم و روزی هزار بار شکرش رو به جا بیارم. نفسم تا بابایی تصمیم بگیره کدوم رو بریم باید تحمل کنیم...خودم که هر دوتا رو میخوام ...آخه اینجایی که هستیم تقریبا نزدیکه جنوبه و تا اینجاییم میخوام بریم و ببینیمو بگردیم...و مشهد هم صفای خودش رو داره اونم تو عید رفتن داره...راستی  خاله...
21 بهمن 1392

دکتر مامان

          جلام گل من   دخملم دیروز رفتیم خونه خاله ساقی وعصری هم بابایی اومد رفتیم دکتر، جواب ام آر ای وسی تی خوب بود دکتر گفت مامی چیزیش نیس وفقط باید مراقب باشم و رو رینگ تیوپی بشینم حداقل تا ٥-٦ماه هوا بیرون سرد بود و شما شب تا صبح خوب نخوابیدی...ونذاشتی مامانی هم لالا کنه الانم شما لالا کردی مث فرشته ها ومن باز بیدارم و میخوام بلاگ گلمو خوشخل کنم              میبوسمت فرشته نازم   ...
21 بهمن 1392