واکسن
مامانی جون
از الان استرس واکسن ٤ ماهگیتون که قراره شنبه ١٩ بهمن ٩٢ بزنیم رو دارم آخه پرسیدم گفتن احتمال تب داره و...دفعه پیش مادر جون بودش و شب که ما از همه جا بیخبر تو هفت آسمون لالا میکردیم...نگو تب داری و مادر جون شب چشم رو هم نذاشته و تا صبح بالا سرت بود و شربت استامینوفن وکلی پاشوره ات کرده بود...و میگفت تند تند هم دمای بدنت رو چک میکرد...البته چون مادرجون بود و بهش اطمینان داشتم که حواسش هست...آخه چون هم سر درد داشتم وهم کلی غصه گریه کردن و درد کشیدنت رو که دیده بودم و از طرفی هم طبق معمول مراقب خودم نبودم و دنبالچه ام درد میکرد ،مادر جون گفت برم لالا و خیالم راحت باشه.
کوشمولوی من اونقدر ظریف و کوچولویی که طاقت دیدن درد کشیدنت رو ندارم و از این میترسم فقط یک لحظه کوتاهی بکنم و خدای نکرده.........
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی