DENIZDENIZ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

ღ¸.•*´¨` دنیز کوچولوی مامی ´¨`*•.¸ღ

مامانی

1392/10/22 16:22
235 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوباره خدمت دختر گلم

niniweblog.com

باید عرض کنم خدمت خانومی مث شما که دیروز رفتم دکتر تغذیه،آخه بعد بارداری و زایمان وزنم زیاد شده از ٦٤ افتادم ٧٤ میخوام تلاشم رو بکنم و وزنمو و حجم رو بیارم پایین (٥٨)نمیخوام مامان چاق باشم ،الانم که زمستونه و شما اونقده کوچولویی که دلم نمیاد تو این سرما برم باشگاه و با خودم ببرمت،راستی مادر جون میخواد بره شهر خودمون...آخه بنده خدا طبقه چهارم آبگرمکنش ترکیده و آشپزخونه برا خودش کوه یخ درست کرده لوله های طبقه خودمونم یخ بسته ،حسابی کلافه شده و نگرون خونه اس خیلی وقته میخ.واد بره اما من نمیذارم آخه اگه اون بره میترسم نتونم خوب ازت مراقبت کنم ،بخاطر بعضی ناراحتی های جسمی که بعد زایمان داشتم هم از لحاظ استخوانی و کلیه ...نمیتونم خیلی بغلت کنم و همش بوت کنم عزیزم...میدونی نازم،بهترین بوی دنیا رو داری،بوی بهشت رو میدی نفسم

niniweblog.com

اینم بگم با مادر جون شرط بستم اگه بره باید تا ١٩ بهمن برگرده آخه بازم واکسن داری مال چهار ماهگیته که واکسن سه گانه ات سخته،خیلی میترسم تنها باشم و خدای نکرده تب کنی برات کم بذارم.

دیروز خاله جون تماس گرفته بود و سراغ شمارو میگرفت عسلم،وقتی مادر جون گفت داری شیرین کاری میکنی کم کم صدا در میاری قند تو دلش آب شد میگفت نگین که طاقتمون تمومه،بیارینش که میخوام حسابی بچرونمش،از الان موندم تو فکر عید که بخواییم بریم ،میگیرن هاپولیت میکنن و من باید چیکار کنم

 

niniweblog.com

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)