مامانی
سلام دوباره خدمت دختر گلم
باید عرض کنم خدمت خانومی مث شما که دیروز رفتم دکتر تغذیه،آخه بعد بارداری و زایمان وزنم زیاد شده از ٦٤ افتادم ٧٤ میخوام تلاشم رو بکنم و وزنمو و حجم رو بیارم پایین (٥٨)نمیخوام مامان چاق باشم ،الانم که زمستونه و شما اونقده کوچولویی که دلم نمیاد تو این سرما برم باشگاه و با خودم ببرمت،راستی مادر جون میخواد بره شهر خودمون...آخه بنده خدا طبقه چهارم آبگرمکنش ترکیده و آشپزخونه برا خودش کوه یخ درست کرده لوله های طبقه خودمونم یخ بسته ،حسابی کلافه شده و نگرون خونه اس خیلی وقته میخ.واد بره اما من نمیذارم آخه اگه اون بره میترسم نتونم خوب ازت مراقبت کنم ،بخاطر بعضی ناراحتی های جسمی که بعد زایمان داشتم هم از لحاظ استخوانی و کلیه ...نمیتونم خیلی بغلت کنم و همش بوت کنم عزیزم...میدونی نازم،بهترین بوی دنیا رو داری،بوی بهشت رو میدی نفسم
اینم بگم با مادر جون شرط بستم اگه بره باید تا ١٩ بهمن برگرده آخه بازم واکسن داری مال چهار ماهگیته که واکسن سه گانه ات سخته،خیلی میترسم تنها باشم و خدای نکرده تب کنی برات کم بذارم.
دیروز خاله جون تماس گرفته بود و سراغ شمارو میگرفت عسلم،وقتی مادر جون گفت داری شیرین کاری میکنی کم کم صدا در میاری قند تو دلش آب شد میگفت نگین که طاقتمون تمومه،بیارینش که میخوام حسابی بچرونمش،از الان موندم تو فکر عید که بخواییم بریم ،میگیرن هاپولیت میکنن و من باید چیکار کنم